کودکان در بازی های خود ترجیح می دهند به جای اسباب بازی از مدل های زنده حیوانات استفاده کنند.
به گزارش سرویس پژوهشی خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) منطقه خراسان، تحقیقات جدید نشان می دهد کودکان علاقه مند به بازی با حیوانات واقعی هستند تا بازی با مدل های پلاستیکی آ ن ها.
محققان دانشگاه ویرجینیا با اشاره به یافته های حاصل از این تحقیق اظهار کردند: حتی اطفال ۱۱ ماهه نیز به طور غریزی به سمت حیوانات تمایل دارند که از آن جمله می توان حیواناتی مانند عنکبوت یا مار را نام برد که بزرگسالان از آن ها وحشت دارند.
در این بررسی، محققان بر روی کودکان که بین اسباب بازی های جذاب و حیوانات حق انتخاب داشتند، سه آزمایش جداگانه انجام دادند که این مطالعه نشان داد، کودکان علاقه دارند زمان بیشتری را با انواع حیوانات سپری کنند تا با اسباب بازی های خود.
پژوهشگران یادآور شدند: حیوانات نسبت به اسباب بازی ها جذابیت و اشتیاق بیشتری را در کودکان ایجاد کردند، به عنوان مثال وقتی فکر کودکان را بر روی حیوانات متمرکز کردند، آن ها از خود واکنش بیشتری نشان دادند، در مورد حیوانات بیشتر صحبت کرده و سوال پرسیدند و به همین سبب محققان معتقدند حیوانات نقش موثری در یادگیری کودکان دارند و داشتن یک نوع حیوان خانگی می تواند برای کودکان مفید باشد.
دیر زمانی است که عروسک در زندگی بشر حضور دارد. از آن هنگام که انسان پیکره خویش را با مواد اولیه مانند گل و چوب ساخت، اولین عروسک شکل گرفت.
نقش عروسک های اولیه یا به عبارتی پیکره ها و مجسمه های کوچک در زندگی انسان با نقش عروسک هایی که امروز ما می شناسیم، بسیار متفاوت بوده است. این پیکره ها جنبه اسرارآمیز جادویی داشتند و مقدس شمرده می شدند. آن ها از نظر معنوی حضوری قوی و موثر داشتند.
از آنجایی که هر کسی قادر به ساختن چنین پیکره هایی نبوده و از طرفی رازهای طبیعت هنوز کشف نشده بودند و هر پدیده ای از جمله وجود خود انسان و مساله تولد و مرگش در پرده اسرا نهان بوده است؛ به این دلیل طبیعی است که آن ها بر پیکره های بی جان قائل به روح می شدند و تصور می کردند که این پیکره ها دارای قدرت های مرموزی هستند که بشر فاقد آن است و آن ها را مقدس می شمردند و مورد پرستش قرار می دادند.
بسیار بعد از آن که اولین پیکره ها ساخته شد، فکر ایجاد حرکت که از خصوصیات موجودات زنده است در این پیکره ها به وجود آمد. ابتدا این حرکت درونی بود یعنی حالت مجسمه یا پیکره به نوعی طراحی و ساخته می شد که حرکتی را القا کند مانند راه رفتن یا رقصیدن. در بررسی ها و کاوش های باستان شناسی نمونه هایی یافت شده است که پیکره به نوعی طراحی و ساخته شده است که جزئی از آن قابل حرکت است؛ مانند دست ها، یا سر به حول محور بدن همچنین در نوشته های قدیمی از بت هایی نام برده شده که قادر به حرف زدن بوده اند که البته مسلم است که کسی به جای آن صحبت می کرده.
یک نمونه آشنا آن گوساله مقدس قوم بنی اسرائیل است که طوری طراحی شده که جریان هوا در آن تولید صدایی شبیه گاو می کرده است. این ها نمونه هایی از عروسک های اولیه هستند که تماما با اعتقادات مذهبی دوران باستان قرینند. اما نباید فراموش کنیم که انسان شبیه خود را بدین علت ساخت که پاسخی برای چرایی وجود خویش بیابد. او می خواست خویشتن را بشناسد و ساختن پیکره های انسانی به او کمک می کرد تا از بیرون به خود بنگرد و بر وجود خویش تسلط یابد، همانگونه که بر پیکره های کوچک تسلط داشت.
عروسک بعدها در نمایش های عروسکی همین نقش را دنبال می کرد. انسان در آئینه نمایش های عروسکی ، زندگی خویش را می دید و نسبتش را با خالق کشف می کرد، چرا که در اینجا، یعنی در خیمه نمایشی عروسکی ، او بود که خالق عروسک بود و او بود که در زندگی عروسک را شکل می داد. بنابراین مشاهده نسبت انسان با عروسک می توانست راهی باشد برای پیدا کردن نسبت انسان با خالقش؛ چنانچه این موضوع به کرات در ادبیات کهن منعکس شده است و بارها و بارها انسان به عروسک های خیمه شب بازی در دست خداوند تشبیه شده است :
ما لعبتکانیم و فلک لعبت باز از روی حقیقتی نه از روی مجاز
بازیچه همی کنیم بر نطع وجود افتیم به صندوق عدم یک یک باز
این تشبیه عینا در اسطوره های کهن هندی بازگو شده است و خداوند (سوتره داره) جهان نامیده شد؛ یعنی کسی که سرنخ های موجودات را به دست دارد. همان نامی که در زبان هندی برای کارگردان نمایش عروسکی به کار برده می شود.
به طور کلی تمامی نمونه های نمایش عروسکی که از قرن ها پیش تا به امروز تقریبا بدون تغییر اجرا می شوند جنبه مذهبی دارند. نمایش های ابتدایی با ماسک و عروسک در قبایل سیاه پوست آفریقا یا سرخ پوستان آمریکا، جنبه آیینی مذهبی دارند. در هندوستان بسیاری از نمایش های سنتی عروسکی در معبد و در روزهای مذهبی اجرا می شوند و با عروسک مانند موجود زنده رفتار می کنند مثلاً در یکی از ایالات هندوستان عروسک های نمایشی را که عمر مفیدشان به سرآمده است با آئینی مخصوص به رود سند می سپارند و معتقدند هر چه بیشتر بر روی آب شناور باشد، عروسک نیکوکارتری بوده است. در این آئین برای عروسک مانند یک انسان واقعی مراسم سوگواری را به جا می آورند و برایش دعا می خوانند.
بررسی تاریخ پیدایش و تکامل عروسک به ما کمک می کند تا به نقش عمیق و موثر آن در ذهن تاریخی بشر پی ببریم و راهی بیابیم برای کشف منطقی اینکه چرا عروسک نزد کودکان خردسال تا این حد مهم و موثر است.
یک کودک خردسال همانگونه به یک عروسک می نگرد که انسان اولیه به آن می نگریست. کودک می تواند باور کند که عروسک زنده است و روح دارد. از آنجایی که عروسک کوچک و قابل تسلط است بنابراین به او کمک می کند که بهتر خودش را بشناسد. عروسک در دسترس کودک است، کودک می تواند آن را لمس کند، زیر و رو کند، بچشد و حتی اجزای آن را جدا کند. بنابراین رابطه کودک با عروسک ، فراتر از یک بازی و سرگرمی صرف است. کودک برای شناخت خویش و رابطه اش با دنیا به عروسک نیاز دارد. کودکی که تازه متولد شده با دنیایی روبروست که برایش کاملا ناشناخته است. او به طور ناخودآگاه برای ادامه حیات ، با ولعی کم نظیر به کسب اطلاعات و شناخت پیرامون خویش مشغول می شود. این کنجکاوی کودک و اصرارش برای گرفتن و لمس اشیاء از سر تفنن و بازیگوشی نیست بلکه به منظور شناخت است و برایش حیاتی است حال ما می توانیم از کنجکاوی کودک و علاقه او به یادگیری و توجه خاصش به عروسک برای آموزش جهت دار بهره بگیریم. امروز به تجربه ثابت شده است که آموزش غیر مستقیم توسط نمایش عروسکی تاثیر بیشتر و پایدارتری بر ذهن کودکان دارد و علت آن این است که عروسک تمرکز کودک را به شدت به خود جلب می کند و کودک با تمامی وجود به پیام های عروسک گوش می دهد و بادقت رابطه بین عروسک ها را دنبال می کند و بالاخره قصه نمایش اثری عمیق و پایداری بر روی ذهن او می گذارد.
هر نمایش عروسکی را می توان یک نمایش آموزشی به حساب آورد، چرا که به هر حال تاثیر خود را بر کودکان می گذارد منتها محتوای آموزش ممکن است سست و بی ارزش یا نادرست باشد به همین دلیل است که متن یک نمایش برای کودکان باید به دقت انتخاب شود؛ چرا که به همان اندازه که می تواند آموزنده و مفید باشد، می تواند مخرب و بدآموز باشد.
به غیر از نمایش عروسکی که با عروسک های نمایشی و دکور و نمایشنامه اجرا می شود؛ در محیط خانواده نیز می توان از نمایش های کوتاه خودساخته و فی البداهه در جهت آموزش و تربیت کودک بهره جست. کودکان البته بدون دخالت ما، اغلب با عروسک هایشان بازی می کنند و با کمی دقت می توانیم ببینیم که آن ها کارها و مسئولیت هایی که بعدها در بزرگی باید به عهده بگیرند را با عروسک هایشان تمرین می کنند، همچنین رفتاری را که والدین با آن ها دارند، عینا با عروسک هایشان تکرار می کنند؛ از ناز و نوازش گرفته تا تنبیه بدنی و حتی کلمات و اصطلاحات والدین را در ارتباط با عروسکشان به کار می برند. راه حل های ساده هم وجود دارد. آشنا کردن کودک خردسال با دنیای عروسک ها می تواند از سه – چهار ماهگی آغاز شود. حرکت دادن عروسک ها، پیش چشمان کودک شیرخوار همراه با آواهای آهنگین و ریتمیک، توجه و نظر او را جلب می کند. و حس بینایی و شنوایی را تقویت می کند و موجب رشد هوش کودک می شود.
در عین حال که وجود رابطه ای صمیمی و همبازی شدن با بزرگسالی مهربان برای ایجاد احساس اعتماد و ارزش، رفع نیازمندی ها، پاسخ به پرسش ها و حل مشکلات کودک الزامی است، کنش متقابل با کودکان دیگر نیز در این فرایند نقشی عمده بازی می کند. همسالان و همبازی ها در شکل گیری شخصیت، رفتار اجتماعی، نظام ارزشی و نحوه نگرش های یکدیگر دخالت دارند.
کودکان به وسیله سرمشق دهی و سرمشق گیری در مورد اعمالی که تقلید کردنی است و با ارزشیابی فعالیت های یکدیگر و بازخوردی که به یکدیگر می دهند، در همدیگر تاثیر می گذارند.
مراحل رشد و تکامل کودکان در انتخاب همبازی
(6 تا 8 ماهه)
کودکان 6 تا 8 ماهه بیشتر با محیط بازی شان سرو کار دارند تا اسباب بازی یا همبازی خود. در این دوره معمولاً، به کودکان دیگر توجه نمی شود. هنگامی که تماس با کودک دیگر به وجود می آید، اگر این تماس دوستانه باشد، چیزی بیش از لبخند زدن، یا احتمالاً گرفتن کودک دیگر دیده نمی شود. و وقتی برخورد پرخاشجویانه ای به وجود آید، بیشتر به صورت کلی ظاهر می شود که ممکن است به شکل تلاش در گرفتن اسباب بازی از دیگری بروز کند.
(9 تا 13 ماهه )
کودکان، از 9 تا 13 ماهگی، بیشتر به اسباب بازی توجه دارند تا همبازی.
از آن جا که کودکان در این دوره به اسباب بازی خیلی اهمیت می دهند، به دعوا بر سر آنها با کودکان دیگر گرایش دارند. بر خلاف مشاجرات قبلی، دعوا شخصی تر می شود، هر چند باز هم اسباب بازی بیش از همبازی مرکز توجه است؛ یعنی هنوز خصومت واقعی به میان نیامده است.
معمولاً کودکان کوچک تر تمایل دارند به تنهایی بازی کنند و هنگامی که با اسباب بازی های خود مشغول هستند، نظارت شخصی بزرگسالان که آنان را دوست دارد، برایشان لذت آور است.
(14 و 18 ماهه)
کودکان بین سنین 14و 18 ماهگی طرز تلقی خود را نسبت به همبازی های شان تغییر می دهند و چون نیازهای مربوط به اسباب بازی تا حدود زیادی ارضا می شوند، مشاجرات با دیگران نیز کاهش می یابد.
(19 تا 25 ماهه)
برای کودکان 19 تا 25 ماهه اسباب بازی و همبازی ها اهمیت بیشتری می یابد و ارتباط اجتماعی بیشتر می شود. کودکان، برای انطباق با وضع همبازی شان، رفتار خویش را تغییر می دهند.
(دو تا سه ساله)
کودکان دو تا سه ساله، معمولاً دوست دارند در نزدیکی یکدیگر بازی کنند و هر کدام با اسباب بازی ها و کارهای خودشان مشغول باشند. در حقیقت، تمایل دارند که به تنهایی و در میان جمع کودکان بازی کنند. در این مرحله (دو تا سه سالگی) تمایلی به سهیم کردن دیگران در اسباب بازی هایشان ندارند؛ چون هنوز مفاهیم قرض دادن و حس مالکیت در آنان به خوبی شکل نگرفته است و از سوی دیگر می ترسند که دیگران اسباب بازی هایشان را بشکنند و یا خراب کنند.
(چهار ساله)
کودک چهار ساله دلش می خواهد با دیگران معاشرت کند، ولی هنوز آماده نیست مشکلاتی را که میان او و همبازی اش به وجود می آید حل کند و حتماً باید بزرگ تران در این کار دخالت کنند. کودکان چهار ساله بیشتر تمایل دارند با چهار سالگان بازی کنند.
آنان به گفت وگوهای دور و درازی می پردازند و نقشه های طویلی می کشند و اغلب میانشان نزاع در می گیرد و آخر کار خود را حق به جانب می پندارند.
(پنج و شش ساله)
کودک، از پنج و شش سالگی به بعد، می تواند همبازی مناسبی برای خود پیدا کند. در ابتدای این مرحله، کودک معمولاً ستیزه جو و به هنگام بازی خود خواه است. اما نباید اجازه داد این صفات جزو خلق وخوی همیشگی آنان بشود. لازم است کم کم راه و روش سلوک و سازش با بچه های دیگر را یاد بگیرند. آنان وقتی با همدیگر بازی می کنند، با هم حرف می زنند و اغلب به کمک هم در بازی ادامه می دهند. آنان، با کارهای مشترکی که انجام می دهند، تجاربی را از یکدیگر می آموزند و فواید همکاری و کارهای مشترک را درک می کنند.
منبع:
راهنمای انتخاب اسباب بازی
تألیف: محمدرضا مطهری